پنجره‌ای رو به دنیایی از   آموزش سرگرمی انیمیشن بازی

درباره علی در انیمیشن لوپتو و همه قهرمان‌های معمولی زندگی ما

احتمالا در زندگی بیشترِ ما کسی وجود دارد که در همه لحظه‌های غم و سختی، حالش خوب است و دیگران را به امیدواری دعوت می‌کند. این‌طور نیست؟ اگر همین الان چشم‌هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا، معلم و فامیل و… دنبال چنین فردی بگردید، چه کسی بلافاصله به ذهن شما می‌آید؟ شک نداریم که حتما تصویر یکی از همین آدم‌های همیشه امیدوار در ذهن شما نقش می‌بندد.

شاید باید چنین آدم‌هایی را آدم‌هایی همیشه‌امیدوار بمانیم. آدم‌هایی که گاهی این امید و خوش‌بینی همیشگی آن‌ها در بدترین شرایط حرص ما را درمی‌آورد، اما همیشه به این باور دارند که پس از سختی، آسانی می‌آید و بالاخره همه‌چیز حتی اگر بهتر از شرایط فعلی هم نشود، اما بدتر از این هم نمی‌شود. علی قصه ما در انیمیشن لوپتو دقیقا جزو یکی از همین آدم‌هایی است که احتمالا یکی از آن‌ها را در اطراف خودمان می‌بینیم.

قهرمان‌های معمولی چه کسانی هستند؟

ما همیشه قهرمان‌ها را به‌ خاطر کارهای فوق‌العاده و سختی که انجام می‌دهند، می‌شناسیم. فکر می‌کنیم قهرمان‌ها باید شاخِ غول بشکنند یا مثل رستمِ شاهنامه از هفت خوانِ ترسناکی مثل کشتن دیو سپید، نبرد با اژدها و… بگذرند. اما همیشه قهرمان‌ها همان‌هایی هستند که پیروزِ جنگ می‌شوند یا جایی را فتح می‌کنند؟ زندگی سختی‌های خودش را دارد. بنابراین هر کسی که بتواند بر یکی از همین سختی‌ها و مشکلات کوچک و بزرگ پیروز شود، یک قهرمان است. حالا شاید نامش در هیچ روزنامه یا کتابی ثبت نشود، اما هیچ چیز از ارزش‌های قهرمانی او کم نمی‌کند. دور و برِ ما پر است از همین قهرمان‌های معمولی که می‌تواند خود یا خانواده‌شان را از یک مخمصه نجات بدهند؛ بدون این‌که شاخِ غولی را بشکنند.

علی؛ قهرمانِ معمولی قصه لوپتو

علی هم یکی از همین قهرمان‌های معمولیِ کوچک است. وقت‌های زیادی قهرمانی سن‌وسال نمی‌شناسد. کسی با نیم‌وجب قد و جثه‌ای کوچک می‌تواند کارِ بزرگی انجام دهد که از عهده هیچ کس جز خودش برنمی‌آید. علی به دو دلیل می‌تواند شخصیت اول این قصه باشد؛ یکی این‌که همیشه امید دارم. شاید کمی هم حرص ما را دربیاورد که «آخه بچه… کارگاه نابود شد! چطور می‌خوای همه‌چیز به اون روزهای اوج برگردونی؟» اما خب بعد از هر ناراحتی بلافاصله، نقطه روشنِ امیدواری را توی دلش می‌کارد. دلیل دوم این است که علی بالاخره آستین بالا می‌زند و کاری را انجام می‌دهد. امیدواری خوب است، اما کافی نیست.

برای موفقیت و قهرمان معمولی بودن، علاوه بر داشتنِ امید و خوش‌بینی به درست شدن همه چیز، باید اهل عمل هم بود. باید کاری کرد. علی هم امیدوار است و هم بالاخره به کمک تیمسار و…. دنبال خرابکار کارگاه می‌گردد. علی انگار امید رفته را دوباره به جریان می‌اندازد و نه‌تنها قهرمانِ زندگی خودش، قهرمانِ زندگی بابا، بچه‌های آسایشگاه و حتی قهرمان زندگی مادرش هم می‌شود. علی به ما نشان می‌دهد که ما هم خیلی وقت‌ها در نقش قهرمان و نجات‌دهنده در خانواده و مدرسه و گروه دوستی ظاهر شدیم، اما خودمان را دست‌کم گرفتیم. ما فقط یک مدال کم داریم تا باورمان بشود، خیلی هم بد نبوده‌ایم و گل‌های زیادی کاشته‌ایم. علی شبیه همگی ماست: شبیه بهترین بازیکن‌های زمین‌های کوچک بازی زندگی!

نکات کلیدی